رمان عاشقانه دیوانه دوستت دارم را به شما تقدیم می کنیم
در یکی از محلههای میانی شهر قاهره، خورشید با پرتوهای طلایی زیبای خود در سراسر قاهره میدرخشد تا به مردم یک روز زیبای جدید را برای برخی و نه برای برخی دیگر بگوید... بگذارید خورشید با پرتوهای طلایی خود به یک خانه متوسط برای یک خانواده متوسط..... که خانه دکتر ایمن خلیفه است .... تا قهرمان زیبایمان روان، طبق معمول هر روز با همان حرف های مادرش بیدار شود و او است. البته ....: قوم من بر ضد تو قیام کردند ..... چه می شد اگر خرگوش می گذاشتم به درد من می خورد ای عاقبت صبر من ....